نفرت شده کل بدنم ، ز دیگران و خودِ من

دور میشم حتی ز خودم ، حرف نزنَد من با خودم

غرق دودَست نفسم ، لب به سیگاری نزدم

می‌سوزد در سینه‌ام ، قلبِ منو جان و تنم

شب ندارد چشم من ، بَس که به فکر آلوده‌ام

فرق ندارد مُردنم ، چون زندگی نکرده‌ام

سود ندارد بودنم ، وقتی تماماً ضررم

کاش بمیرد جسدم !

من که روح را رگ زدم =)

 

درد من مشترک است...

مثل من پُر شده است.

از دلِ ما بی‌خبر است.

آنکه به دل مُشت زده است...

 

"rvn"