داره بارون میاد صداش رو شیشه میاد بی خوابی هم کم کم میاد
واسه بیرون زدن از خونه وَسوَسم میکنه داره خستم میکنه میخواد خیسم بکنه 
یاده اونو تازه کنه 
میخوام بلند گریه کنم بارون رو بهونه بکنم اشکامو رها کنم خودمو تخلیه کنم
هنوزم وقتی بارون میباره اون روزِ سرد رو یادم میاره 
ایستاده زیره درخت چنار چشم دوخته بودم به درِ خونت منتظر اومدنت 
چشم به راهِ دیدنت
هنوزم وقتی که بارون میباره توی کوچه ی بن بستمون گم میشم
زیرِ بارون بدون چتر با یه عالمه خاطره در به در میشم
به جای دستای تو ، دستای سردِ صندلی دستامُ آروم میگیره 
به جای انگشتای تو باد موهامُ میبره
به جای شالِ تو بارون اشکامُ پاک میکنه 
سرم رو زانوی غمم
پلکامُ رو هم میزارم
خودمو در آغوش میگیرم
به یاد اون روزهای گرم دوباره آتیش میگیرم
من و بارون و کوچه ، نورِ چراغِ تنهایی
یه شبِ سرد و عکسات و آرزوهای خیالی...=)

"rvn"