از نفس‌های تکراری ازین ظلمت تنهایی

ازین بازیایی که حریفت رو نمیشناسی

میخوام دل بکنم اما هنوز یه جای کار گیره

هنوز توو حرکتی‌ام که واسش خیلی وقته دیره

باید دور بشم از هرچی که به خودم نزدیکه

همین نزدیک من بودن برای من نفس گیره

شاید لازمه‌ی تقدیر برای من یه دوریه

یه تبعیدِ دراز مدت به شکلِ انفرادیه

شب و تنهایی و غربت دَوای دَردِ قلبمه

قرنطینه بشم در خود به دور از جَمع و هَمهَمه

 

"rvn"